Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4219 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
enow
U
بسنده انقدرکه باید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
to talk out a bill
U
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
satisfactory
<adj.>
U
بسنده
sufficient
U
بسنده
enough
U
بسنده
good
[sufficient]
<adj.>
U
بسنده
acceptable
<adj.>
U
بسنده
sufficing
<adj.>
U
بسنده
sufficient
<adj.>
U
بسنده
adequate
<adj.>
U
بسنده
adequate
U
بسنده
suffice
U
بسنده بودن
suffice
U
بسنده بودن
reach
U
بسنده بودن
last
[be enough]
U
بسنده بودن
be sufficient
U
بسنده بودن
be enough
U
بسنده بودن
be adequate
U
بسنده بودن
adequate
U
بسنده مناسب
sufficed
U
بسنده بودن
adequate stimulus
U
محرک بسنده
suffices
U
بسنده بودن
sufficing
U
بسنده بودن
adequate
U
صلاحیت دار بسنده
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
must
U
باید
maun
U
باید
to have to
U
باید
should
U
باید
there is a rule that...
U
که باید.....
ought
U
باید
shall
U
باید
outh
U
باید
in due f.
U
باید
the f. of a table
U
باید
as it deserves
U
چنانکه باید
you must know
U
باید بدانید
one must go
U
باید رفت
it is necessary to go
U
باید رفت
it is necessary for him to go
U
باید برود
It must be granted that …
U
باید تصدیق کر د که …
We have to go as well.
U
ما هم باید برویم .
how shall we proceed
U
چه باید کرد
i must go
U
باید بروم
i ougth to go
U
باید بروم
i ougth to go
U
باید رفت
it is to be noted that
U
باید دانست که
i ought to go
U
باید بروم
ought
U
باید وشاید
One must suffer in silence.
U
باید سوخت وساخت
meetly
U
چنانکه باید و شاید
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
Water must be stopped at its source .
<proverb>
U
آب را از سر بند باید بست .
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
I must leave at once.
باید فورا بروم.
Let us see how it turns out.
U
باید دید چه از آب در می آید
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
he needs must go
U
ناچار باید برود
the needful
U
انچه باید کرد
it is to be noted that
U
باید توجه کردکه
to d. what to say
U
اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way
U
کاری راچنانکه باید
it is to be noted that
U
باید ملتفت بود که
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
you might have come
U
باید امده باشید
you must go
U
شما باید بروید
he must have gone
U
باید رفته باشد
shall i go?
U
ایا باید بروم
chicane
U
مانعی که باید دور زد
What can't be cured must be endured.
<idiom>
U
باید سوخت و ساخت.
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
U
بااین حقوق کم باید بسازم
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
load
U
کاری که باید انجام شود
loads
U
کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way.
U
هرکاری را باید از راهش وارد شد
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write .
U
چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
What must be must be .
<proverb>
U
آنچه باید بشود خواهد شد .
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
She must be at least 40.
U
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be a catch(trick)in it.
U
باید حقه ای درکار باشد
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
U
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted
U
بحالش باید رحم کرد
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
if i know what to do
U
اگر میدانستم چه باید کرد
some one must stay here
U
یک کسی باید اینجا بماند
you shoud rinse it in lukewarm water.
U
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times.
U
باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution.
U
باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed.
U
تشریفات باید رعایت شود
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
to which side do I have to turn?
U
به کدام طرف باید بپیچم؟
backlog
U
کاری که باید انجام شود
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
backlogs
U
کاری که باید انجام شود
You must have respect for your promises.
U
باید بقول خودتان احترام بگذارید
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
How many times do I have to tell you that …
U
چند بار باید به شما بگویم که ...
you ought to know better
U
شما باید بهتر از این بدانید
actions
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
U
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must have a solid foundation.
U
اساس کار باید محکم باشد
One must take the bad with the good .
U
باید خوب وبدش راقبول کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
U
کلکی درکار باید باشد ( هست )
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
a bitter pill to swallow
<idiom>
U
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
A bitter pI'll to swallow.
U
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
The football field must be marked out.
U
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
action
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
you must know this
U
شما باید این مطلب را بدانید
blank
U
فضایی در فرم که باید کامل شود
Do I have to change busses?
U
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains?
U
آیا باید قطار عوض کنم؟
why need he say that
U
چرا باید این سخن را بگوید
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
operand
U
که باید توسط عملگرا اجرا شود
I should bring you round to my way of thinking .
U
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
We should be leaving now.
U
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
blankest
U
فضایی در فرم که باید کامل شود
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
U
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
We must settle the price first.
U
اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
i know how to do it
U
میدانم چطور باید اینکار را کرد
integrand
U
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Why should I take the blame?
U
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
tasks
U
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
You really ought to take better care of yourself.
U
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
task
U
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
qualifying shares
U
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
executory contract
U
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Now, of all times!
U
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
current liabilities
U
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
notify party
U
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying
U
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
job
U
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
make hay while the sun shines
U
تا تنور گرم است باید نان راپخت
previous examination
U
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
jobs
U
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
strike while the iron is hot
U
تا تنور گرم است باید نان پخت
I don't know what to do with that.
U
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
loads
U
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I'd
U
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Those who lose must step out.
U
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I must get hold of her at all costs.
U
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
U
پای این کار باید محکم بایستی
to have to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
wickets
U
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Do I have to pay a supplement?
U
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
U
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
wicket
U
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
i will t. you for the book
U
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
you must a for that conduct
U
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
reportable incident
U
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
a stitch in time saves nine
<proverb>
U
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
load
U
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I must think things over.
U
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
The craps should match the curtains.
U
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
I've got to watch what I eat.
U
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
Does it have to be today (of all days)?
U
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
proportional tax
U
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
processes
U
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
I must make an early morning start.
U
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
U
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
makeweight
U
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
You can't refuse me that !
U
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
You have to listen to me.
U
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
I must make a special note of that.
U
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
round vowel
U
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights
U
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
Babies should be classified as antidepressants.
U
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
Christmas comes but once a year.
<proverb>
U
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
multiple
U
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
overhead
U
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
tink and grow rich
3
Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1
they have to be self-consistently determined.
1
just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1
ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com